سال ۹۳ در حالی پایان مییابد که بحرانهای محیطزیستی در بالاترین سطح خود در سالهای اخیر قرار دارند. بحران آب، فرسایش خاک، در کنار از دست رفتن تنوع زیستی و انتشار آلودگیها، بحرانهای جدیای هستند که در کشور مشاهده میشوند. دیگر نباید این بحرانها را «محیطزیستی» خواند، چرا که محیطزیست، چیزی جز زندگی جاری در کشور نیست.
چه باور داشته باشیم، چه نه، آب، خاک، هوا و تنوع زیستی تعیینکننده وضعیت اقتصاد، سلامت و حتی سیاست و دیپلماسی ما هستند؛ واقعیتی که همیشه در ایران مغفول مانده و محیطزیست تنها به عنوان «یکی از بخشهای دولت» شناخته شده است. چنین نگاهی، وضعیت را به جایی کشانده که کشوری چهار فصل، که بخش کشاورزی آن در تمامی فصول سال قابلیت برداشت محصول را داشت، امروز تبدیل به واردکننده محصولات پایه کشاورزی نظیر گندم شده است. همچنان که سطح زیرکشت محصولات کشاورزی افزایش پیدا میکند، واردات محصولات نیز افزایش مییابد و در مدیریت بخش کشاورزی خبری از بررسی و اقدام جدی برای حل این مشکل نیست. منابع آب روزبهروز خالیتر میشود و مدیر بخش آب تنها از مردم میخواهد آب کمتر مصرف کنند و خبری از تحول نظام مدیریتی دیده نمیشود.
آلودگیها با منشاء فعالیتهای انسانی، هوای شهرها، منابع آب، عرصههای خشکی و دریایی را آلوده میکنند و ادامه حیات را برای زیستمندان، از جمله انسان دشوار میکنند، اما صرفه اقتصادی کوتاهمدت فعالیتهای آلودهکننده برای چشمپوشی از تبعات آن کافی است و در مواقع بحران، تنها دستگاه ناظر است که مورد مواخذه قرار میگیرد. حکایت تنوع زیستی و خطرات متعددی که آن را تهدید میکنند و تبعات پنهانیای که این تهدیدها برای حیات بشری دارند نیز حکایت دیگری است.
سال ۹۳ در حالی پایان مییابد که با وجود تاکید رهبر انقلاب بر توجه به محیطزیست، هنوز هیچ تغییری در ادبیات مسئولان در قبال محیطزیست دیده نمیشود. هنوز به محیطزیست به مثابه مقولهای همانند تئاتر یا فوتبال توجه میشود و چه بسا توجه به محیطزیست به عنوان مقولهای حیاتی نسبت به سایر مقولات کمتر است. جامعهای که نگاه مناسبی به فوتبال و تئاتر نداشته باشد، در میانمدت یا درازمدت دچار مشکلات روانی و فرهنگی میشود. اما جامعهای که به محیطزیست و زیرساختهای حیاتی خود دقت نکند، قطعا در کوتاهمدت با فروپاشی ارکان اقتصادی و اجتماعی روبهرو خواهد شد.
تجربه جهانی نشان داده بخشینگری مهمترین آفت فعالیتهای انسانی است؛ دیدگاهی که هر بخش از جامعه را تنها موظف به توجه به مسائل مربوط به خود میکند و از توجه به بخشهای دیگر بازمیدارد. در این دیدگاه، محیطزیست بهعنوان مهمترین زیرساخت تمام جوامع، نخستین قربانی است. نسخهای که کشورهای توسعهیافته برای برونرفت از این وضعیت میپیچند، مطالعات «آمایش سرزمین» و برنامهریزی فعالیتهای کشور بر اساس همین مطالعات است. این مطالعات مشخص میکنند که اولا در سرزمین چه ظرفیتها، تواناییها، کمبودها و تهدیدهایی وجود دارد. ثانیا در هر نقطه از سرزمین، چه فعالیتهای اقتصادی و توسعهای قابل اجرا است.
چنین مطالعاتی برنامه عمل تمامی دستگاهها را تعیین میکند و هیچ دستگاهی قادر نخواهد بود خارج از این برنامه عمل کند و تنها باید بسته به مصالح دستگاه خود عمل کند. بر اساس برنامه چهارم توسعه کشور، قرار بود این مطالعات انجام گیرند که دولت نهم با انحلال سازمان مدیریت و برنامهریزی، آن را متوقف کرد. اما حسن روحانی در شعارهای انتخاباتی خود، پیش از احیای دریاچه ارومیه، به مطالعات آمایش سرزمین اشاره کرده بود.
حالا یک سال و نیم است که از استقرار دولت روحانی گذشته، اما خبری از مطالعات آمایش سرزمین در کشور نیست. چنین است که امروز صنایع فولاد در مناطق خشک برپا شدهاند، در مناطق کویری برنج کشت میشود، بسیاری از شهرها، بدون داشتن منابع معدنی لازم، کارخانه تولید سیمان دارند و مسئولان شهرهای شمالی، با وجود ممنوعیت قانونی به دنبال استقرار صنایع نفتی در شهرهای خود هستند.
آنچه نیاز امروز ایران برای برون رفت از بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و بهداشتی ناشی از آسیبهای محیطزیستی است، تنها و تنها آمایش سرزمین است؛ سرزمین در حال توسعهای که اگر از آمایش سرزمین فاصله بگیرد، محکوم به تخریب است؛ واقعیتی که ایران امروز با آن روبهرو است.
منتشر شده در شماره ۱۶۲۶ روزنامه فرهیختگان | ۲۸ اسفند ۱۳۹۳
فروردین ۲۳, ۱۳۹۴ @ ۲۲:۵۶:۱۰
با سلام
می خواستم بپرسم شما اطلاعاتی از زندگینامه پروفسور هرینگتون که در دهه پنجاه شمسی در ایران فعالیت می کرد دارید؟؟؟؟من هر چه قدر توی اینترنت گشتم نتونستم پیدا کنم.؟؟؟؟