حمیدرضا میرزاده، نام واقعی من است و خبرنگار حوزۀ محیط زیست هستم. البته رشته تحصیلیام، نه روزنامهنگاری بوده و نه محیط زیست. من در طول عمرم فقط یکبار دانشگاه رفتم و مدرک فوق دیپلم صنایع خودرو گرفتم اما بعد از آن دیگر نتوانستم وارد دانشگاه شوم.
اولین بار اردیبهشت ۱۳۷۷ و در نمایشگاه مطبوعات بود که با یک گروه طرفدار محیط زیست آشنا شدم. آن زمان فعالیت محیط زیستی در ذهن من، فقط جمعآوری زباله از طبیعت و درختکاری و اعتراضهای عجیب و غریب (مثل زنجیرکردن خودم به درخت) بود. اما گروهی که با آن آشنا شده بودم، «جبهه سبز ایران» بود که در آن زمان فعالیتهای زیادی از درختکاری و پاکسازی گرفته تا انتشار مجله و آموزش کودکان در مدارس را انجام میداد.
آموزش چهرهبهچهرۀ اهالی منطقه هفت تهران در زمینه تفکیک زباله، اولین پروژهای بود که با آن همکاری کردم و از آنجا به بعد بخش مهمی از زندگیام را حضور در فعالیتهای محیط زیستی پر کرد.
اسفندماه سال ۱۳۸۴، درست زمانی که شهرداری تهران حدود هفت هزار درخت را برای اجرای پروژۀ اتوبان شهید زینالدین در شرق تهران و در پارک جنگلی لویزان قطع کرد، وبلاگی را در «پرشین بلاگ» راهاندازی کردم. نمیدانستم نام وبلاگ را چه بگذارم و از آنجایی که در آن زمان مشغول به خدمت سربازی بودم، ناگهان به ذهنم رسید که نام «سرباز زمین» را برای خودم انتخاب کنم. با وجود اینکه آن وبلاگ را در بلاگفا ادامه دادم و بعدها دیگر فرصت وبلاگنویسی پیدا نکردم، هنوز هم خیلیها من را به اسم سرباز زمین میشناسند.
در سال ۱۳۸۶ پس از آشنایی با چند روزنامهنگار، علاقهمند شدم تا نوشتن در روزنامه را تجربه کنم. با روزنامه «اعتماد» آغاز کردم و مدت حدود یکسال زیر نظر خانم «مریم خورسند»، دبیر سرویس اجتماعی روزنامه، کارآموز بودم و در همین زمان در کلاسهای خبرنگاری وزارت ارشاد شرکت کردم. دیگر تمام زندگیام را خبر و محیط زیست پر کرده بود. به همین خاطر بود که وقتی در سال ۱۳۸۷، «مژگان جمشیدی» با من تماس گرفت و برای راهاندازی یک پایگاه خبری تخصصی در حوزه محیط زیست مرا دعوت به کار کرد، بیدرنگ پذیرفتم.
«پایگاه خبری فضای سبز و محیط زیست ایران (سبزپرس)» همان رسانۀ تخصصی بود که زندهیاد «یاسر انصاری کجوری» همسر مژگان جمشیدی راهاندازی کرد. حدود دو-سه ماهی در سبزپرس ماندم و بعد از دعوت به کار به روزنامه «فرهیختگان» همکاریام را قطع کردم. اما دهم مهرماه ۱۳۸۸ باردیگر به خانۀ خودم، یعنی سبزپرس بازگشتم و دیگر ترکش نکردم. اوایل تیرماه ۱۳۹۰ بود که یاسر انصاری، ۲۰ روز پیش از درگذشتش، به من پیشنهاد سردبیری سبزپرس را داد که من پذیرفتم.
سبزپرس مهمترین تجربۀ حرفهای من در خبرنگاری حوزۀ محیط زیست است. تجربهای که پر از اشتباه و اندکی موفقیت است. با تمام مشکلاتی که این حرفه دارد، اما چیزی در آن وجود دارد که دلکندن از آن را سخت میکند، نمیدانم چیست اما از هر خبرنگاری این را بپرسید، وجود آن «چیز» را تایید میکند.
ادبیات، موسیقی، سینما و کمی هم گرافیک علاقههای شخصیام هستند که بعد از محیط زیست، اندکی وقتم را برای آنها صرف میکنم.
این وبلاگ، برای من تنها راهی ارتباطی با دنیای بیرون است؛ شاید راهی برای انتقال تجربه و بیان عقیدهها و کمی هم در کنار هم بودن. امیدوارم مطالب این وبلاگ حداقل بتواند باعث شود تا در دنیا، سالی یک درخت کمتر قطع شود و یک درخت بیشتر کاشته شود!